۱۵ دی ۱۳۹۷ - ۲۱:۳۲
کد خبر: ۵۹۲۵۳۳
حجت الاسلام مظاهری سیف تبیین کرد؛

گفت‌و‌گو | استادان قلابی و کشف‌های خیالی شاگردان

گفت‌و‌گو | استادان قلابی و کشف‌های خیالی شاگردان
بسیاری از مدعیان دروغین می توانند با تسخیر جن و امور دیگر در خواب و بیداری ما تصرف کنند. ما در بیداری هم تحت تأثیر شیطان هستیم چه رسد به خواب.

اشاره: «آیا این درست است که کسی ادعا کند «تمام در های ملکوت و جبروت و عالم سِرّ بر من مکشوف شده و هیچ چیز از عالم غیب برمن پنهان نبوده»؟ حدود سلوک تا کجاست؟ آیا استاد سلوک باید بی واسطه با امام معصوم در ارتباط باشد؟» اینها سوالاتی است که برای دریافت پاسخ آن به سراغ حجت الاسلام والمسلمین مظاهری سیف رفته ایم. استاد مظاهری سیف از پیشگامان روشنگری در عرصه تبیین عرفان های نوظهور و جنبش های نوپدید معنوی است. وی دارای آثار متعددی در این زمینه است. این استاد حوزه و دانشگاه با تأسیس موسسه بهداشت معنوی تلاش کرده است در کنار پژوهش های بنیادین در حوزه معنویت و اخلاق، به تربیت پژوهشگران و مقابله با جریان های نوظهور بپردازد.

آنچه در پی می آید بخش دوم گفت‌و‌گوی خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا با این کارشناس اخلاق است که تقدیم مخاطبان و مشتاقان معنویت اصیل می‌شود.

رسا ـ آیا استاد باید در مقام خاصی باشد تا بتواند از سالک دستگیری کند؟ مثلا از یک مقام خاص به بعد، شخص  سالک به مقام استادی نائل می شود؟

استاد کامل کسی است که در مراتب وجودیش از عالم برزخ و عالم عقول و ارواح گذشته و به مقام واحدیت و شهود اعیان ثابته رسیده است. تا استاد به این مرتبه نرسیده باشد نمی تواند استعداد افراد را دریابد و دستگیری مناسب از آنها داشته باشد.

کسی که خودش در مرتبۀ برزخی و خیال است و کشف های او نهایتا خیالی هستند، نمی تواند، استاد کامل باشد. نهایت کاری که او می تواند انجام دهد، این است که سالک را به مرتبۀ خیالی برساند تا کشف های صوری برای او ایجاد شود. البته برای کسی که در مرتبه خیالی است امکان موفقیت در این کار خیلی کم است، زیرا شخص در هیچ مرتبه ای کامل نمی شود، مگر اینکه از آن بگذرد و به آن مرتبه اشراف پیدا کند.

در سیر و سلوک این یک قانون است که هیچ منزل و مقامی به کمال نمی رسد مگر با گذر از آن و رسیدن به منزل و مقام بعدی. در این صورت است که آن استاد مقام و مرتبۀ خود را به درستی شناخته و می تواند دیگران را به سوی آن راهنمایی کند. کسی که وارد عالم عقول می شود، بر عالم مثال و راه های آن تسلط پیدا می کند ولی چون بر عین ثابت و قابلیت افراد اشراف ندارد، فقط می تواند راهنمایی های کلی ارائه دهد، که ممکن است برای همه مناسب نباشد.

رسا ـ آیا استاد سلوک باید بی واسطه با امام معصوم در ارتباط باشد ؟ چنین ارتباطی ممکن است؟

همۀ ما باید با ائمۀ معصومین(ع) ارتباط داشته باشیم و ارتباط با آنها بی واسطه است. آنها شاهد عالم هستند و ما هم با توجه به مقام و حضور آنها می توانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. سلام هایی که به ائمه می دهیم هم سلام به مخاطب است. شما در اذن دخول به حرم امام رضا می خوانید، «وَأَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفآءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ‏ أَحْيآءٌ، عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامي، وَيَسْمَعُونَ كَلامي، وَيَرُدُّونَ ‏سَلامي» بعد می گویید: «ءَأَدْخُلُ يا رَسُولَ اللَّهِ، ءَأَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللَّهِ،»

این ارتباط بی واسطه با معصوم است. در زیارت عاشورا می گویید: «یا ابا عبدالله انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمة و الی الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممن قاتلک و نصب لک الحرب»

اینها ارتباط مستقیم و بی واسطه با معصومین است و اختصاصی به استاد کامل ندارد. ممکن است بگویید منظور از ارتباط مستقیم این است که معصومین با استاد کامل ارتباط مستقیم برقرار می کنند. این هم برای همه امکان پذیر است. اگر کمی توجه قلبی داشته باشید، هنگام سلام دادن، پاسخ آنها را هم می شنوید و اینها همه کشف های برزخی و مربوط به عالم مثال و خیال است. که انعکاس حقایق بالاتر در این مرتبه است. با کمی انصراف توجه از عالم ماده این کشف ها روی می دهد.

نکتۀ مهمی که در اینجا وجود دارد این است که کشف های برزخی و مثالی نباید مورد گفتگو قرار گیرند. این نوع از کشف ها به دلیل اینکه مرتبۀ پایینی دارند، در صورتی که به زبان بیایند و ذهن مشغول آنها شود، سالک را در خودش نگه می دارد و مانع از سلوک در مراتب بالاتر می شود. به همین علت عرفان این کشف ها را بیان نمی کنند. حتی بعضی از بزرگان معتقدند که این ها نشانۀ سستی و پایین بودن مرتبۀ سلوک است. و باید هرچه سریع تر سالک با افزایش معرفت و مراقبه به مرتبه عقول و ارواح برسد.

در مرتبه عقول و ارواح ارتباط با فرشتگان و ارواح معصومین بر قرار می شود. این سطح از ارتباط هم نشانۀ استاد کامل شدن نیست. زیرا تا تجلی واحدیت و شهود اعیان ثابته راهی طولانی در پیش است.

کسی که به عالم عقول و ارواح رسیده باشد، آنجا را سراسر نور خدا و حضور الهی می بیند، ادراک ارواح کلیه در این مرتبه طوری نیست که بتوان از آن تعبیر کرد به دیدار امام. این مرتبه از کشف، معنوی است و بیان آن با مفاهیم کلی مطابقت دارد. نه تعابیر جزئی. در این مرتبه کسی خود را همراه و همنشین امام علی نمی بیند، بلکه خود را همراه با روحی می بیند، که نور عصمت و ولایت از آن می تابد و این همان نور رسول الله است و نور اهل بیت اوست و صد البته پیش از آنکه نور آنها باشد نور خداست و عارف که به خدا توجه دارد، آن را نور خدا می یابد و می نامد. این مقام تجلی نور الهی در اسماء عینی و خارجیه است. و به هر حال مقام استاد کامل نیست. زیرا اینجا اولین مرتبۀ تجلی نور الهی در جهان هستی و به اصطلاح اعیان خارجیه است و استاد کامل کسی است که به مرتبۀ علم الهی راه یافته و بر اعیان ثابته اشراف دارد.

گذشته از این وجهی برای گفتن این موضوع وجود ندارد. چرا باید کسی بگوید که من با اهل بیت و معصومین ارتباط مستقیم دارم. اولا آیا این سخن به معنای خیالی است، یا به معنای عالم عقول و ارواح کلیه است و یا مراتب بالاتر، ثانیاً چه وجهی برای گفتن این موضوع وجود دارد. این ادعا به جهت ابهامی که دارد نه استاد کامل بودن را اثبات می کند و مرتبۀ سلوک شخص را مشخص می نماید.

رسا ـ حدود سلوک تا کجاست؟ این که این مقامات را در روایات و ادعیه گفته اند: «مقام محمود»، «کل خیر ادخلت فیه محمد و آل محمد». از  خدا بخواهید. یعنی همان مقاماتی که اهل بیت علیهم السلام دارا هستند؟ اگر چنین است، آیا خواستنِ امر ناممکن حکیمانه نیست؟

سیر و سلوک الی الله حدی ندارد به همین علت انسان ابدی است. مقام اهل بیت(ع) مقام تجلیات حقی است. یعنی کسی که توجه و دلبستگی را از عالم ماده منصرف کند، از عالم مثال و برزخ هم فراتر برود، از عالم عقول و ارواح هم بگذرد، به تجلیات حقی می رسد. اینجا شروع مقام اهل بیت است. کسی که به اینجا برسد به نور اهل بیت می پیوندد. اما مقامات مربوط به تجلیات حقی مراتب بالاتری هم دارد.

تجلیات اسمائی بالاتر از این هاست که والاترین کشف های معنوی در آن مرتبه اتفاق می افتد. تجلیات ذات از تجلیات اسمائی هم بالاتر است. تجربه های عرفانی در مرتبه ذات ویژگی هایی دارد که با مکاشفات تفاوت دارد و به آن مشاهده می گویند. از این بالاتر هم هست، که به آن معاینه می گویند. حالا نمی خواهیم دربارۀ اینها توضیح دهیم، نیاز به توضیح هم ندارد، کسی که ندیده اگر برایش بگویی فایده زیادی ندارد و اگر هم دیده که نیاز به گفتن نیست. گفتن این مطالب برای کسی مفید است که در آستانۀ این تجربه هاست واگر بداند که گام بعدی اش چگونه است با تحیر کمتر می تواند پیش رود.

الغرض اگر می گویید مقامات اهل بیت، باید توجه داشته باشید که این مقامات بسیار وسیع است. ابوذر هم به مراتبی از این مقامات رسیده بود و درباره او رسول خدا فرمود: ابوذر منا اهل البیت. اما به اندازۀ سلمان بالانرفته بود. رسول خدا دربارۀ سلمان هم فرمود: سلمان منا اهل البیت. مقامات اهل بیت بسیار گسترده است. و راه رسیدن به خدا از آنهم گسترده تر است. به همین جهت است که خود اهل بیت هم ارتقاء درجه دارند، هنوز هم ارتقاء درجه دارند.

صلوات و رحمتی که ما بر پیامبر و اهل بیت می فرستیم دعا برای آنهاست و اثر دارد و در ارتقاء درجه آنها به اندازه خودش این دعای ما اثر می گذارد. برای همین است که صلوات ذکر بسیار ارزش مندی است و درهای بسته را باز می کند، اهل بیت از این دعا بهره مند می شوند و از ما تشکر می کنند و اثراتی که صلوات بر خودما می گذارد به تناسب استعداد ماست و گاهی قابل وصف نیست.

مقامات اهل بیت بسیار گسترده است و آنها هم در حال ارتقا درجه هستند. حضرت علی هم به همه مقامات رسول خدا نمی رسد، برای همین وقتی از درجه او سوال می کنند می گوید من از حضرت موسی و سایر انبیا بالاترم ولی وقتی می پرسند تو بالاتری یا پیامبر خاتم می گوید انا عبد من عبید محمد.

وقتی دعا می کنیم: «ادخلتنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد»، این دعا به آن قله اشاره دارد، قله ای که رسیدن به آن امکان پذیر است. ولی باید توجه کنید که این دعا را اگر به معنای عام در نظر بگیرید که شامل همه مقاماتی شود که اهل بیت به آن وارد شده اند، این دعا امروز با دیروز مصداقش متفاوت است. چون مقامات آنها درحال افزایش است و یک موضوع ثابت نیست. «هم درجات عند ربهم»

بنابراین شما می روید و می رسید، اما به جایی می رسید که اهل بیت از آن گذشته اند. سرعت سیر آنها به سوی خدا از سرعت ما بیشتر است، برای همین است که همواره از ما دورتر می شوند اما وجود آنها سعه دارد، نورشان فراگیر است. شما به هر مرتبه که برسید، حضور آنها را بیش از پیش درک می کنید و به آنها نزدیک تر می شوید و از فیض وجودشان بیشتر برخوردار می شوید.

مقام محمود هم همین طور است دارای مراتب بی شماری است از یک حدی به بالا را می گویند مقام محمود. کسی که به مقام رضا برسد در مقام محمود است. «رضی الله عنهم و رضوا عنه»، اما فکر نکنید که مقام رضا یک حد مشخص است و تمام می شود. مقام رضا کشیده می شود در دل مقامات بالاتر. اگر به مقام تسلیم هم برسید، از شئون مقام رضا برخوردار هستید، در مرتبه ای بالاتر و لطیف تر. همه مقامات و منازل سلوکی این طور هستند. شما از زمانی که به صبر می رسی، دیگر مقام صبر را داری وقتی بالاتر می روی صبر هم با تو می آید و خالص تر می شود، وقتی به رضا می رسی، صبر را هم داری ولی صبر در مرتبه ای بالاتر و خالص تر به طوری که تجلی صبر الهی را بیشتر می نماید. «و ما صبرک الا بالله»

بنابراین رسیدن به مقامات اهل بیت و پیوستن به آنها به معنای مساوقت وجودی با اهل بیت نیست، این طور نیست که هرچه آنها دارند ما هم داشته باشیم و هم رتبه شویم. پیوستن به آنان و مقامات شان، به معنای هم رتبه شدن با آنها نیست. چون اینجا همه اش حرکت و شکوفایی است. آنها نایستاده اند که تو به آنها برسی. همین که بتوانی پا جای پای آنها بگذاری به مقامات شان پیوسته ای، حالا ادامه بده. «این بحر مواج ساحل ندارد»

رسا ـ بعضی مدعی هستند که می توان در سیر و سلوک به مقام رسول الله رسید. اگر رسیدن به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ممکن نیست، پس چرا در قرآن ایشان به عنوان اسوه معرفی شده است؟

این که قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را اسوه معرفی کرده دقیقا به همین معناست یعنی از او الگو بگیرید، پا جای پای او بگذارید، بخواهید که به مقامات او بپیوندید، ولی بین خودتان و او این همانی برقرار نکنید، او با چند برابر سرعت شما در حال طی مقامات و مراتب قرب الهی است. به هر جا برسی او از تو زودتر از آن مرتبه گذشته است. ولی همین که راه او را بروی و او را پیشقراول خودت بدانی، در واقع او را اسوه قرار داده ای.

رسا ـ آیا این درست است که کسی ادعا کند «تمام در های ملکوت و جبروت و عالم سِرّ بر من مکشوف شده و هیچ چیز از عالم غیب برمن پنهان نبوده»؟

این چه حرفی است. مگر درهای ملکوت وجبروت و عالم سر تمامی دارد، عالم غیب عالم الهی است. ذات احدی، غیب الغیوب و کانون عالم غیب است. مگر می شود که همه ابواب عالم غیب باز شود و هیچ چیز پنهانی باقی نماند.

پیامبر اکرم(ص) هم ادعا نداشت که تمام درهای عالم غیب برایم گشوده شده و هیچ پنهانی وجود ندارد. بلکه برعکس فرمود «ماعرفناک حق معرفتک و ماعبدناک حق عبادتک»

در متون دعایی که اسرار عرفانی عظیم و شگفت انگیزی بیان شده است، سخن از نامی از نامهای خداست به نام اسم مستأثر، که در دعاها با این تعابیر از آن یاد شده: " الَّذِی اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ لَمْ یَظْهَرْ عَلَیْهِ أَحَدٌ[1]

در اعمال شب عرفه هم این عبارت آمده است: «و باسمک المخزون المکنون المکتوم الطاهر الذی اذا دعیت به اجبت و اذا سئلت به اعطیت.»

در دعای احتجاب هم که مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری خیلی براین دعا اهتمام داشتند، آمده است: «اَسئَلُکَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ وَ مُنْتَهَی الرَّحْمَهِ مِنْ کِتَابِکَ وَ بِکُلِّ اِسْمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ اَوِ اسْتَاثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ»[2]

اسم مستأثر خیلی مهم است در دعاهای بسیاری آمده و دری از عالم غیب است که خداوند بروی احدی از خلق نگشوده است. و همه عارفان و اولیای خدا در حیرت این راز درمانده اند. کسی که می گوید همه ابواب غیب بر من باز شده و چیزی پوشیده نیست، اصلا عرفان را استشمام نکرده است، نمی داند که انبیا و اولیا و هل بیت کجا هستند و در کدام وادی متحیر اند. این مرز عرفان است. این قله ای است که فتح نمی شود، این آتش اشتیاقی است که هیچ گاه به آب وصال فرونمی نشیند. این راز بزرگی است که هیچ گاه باز نمی شود. این همان سیاهی است که بالاتر از آن رنگی نیست. این قله هست که سلوک تا ابد ادامه دارد.

با این بیان باید گفت؛ اهل بیت کسانی هستند که متوجه این اسم و ناشناخته بودن آن شدند. و مقامات بی انتهای اهل بیت به این نام متصل است برای همین می روند ولی به انتها نمی رسند، البته این رفتن بیهوده نیست، هرچه بروی بیشتر می یابی ولی اسم مستأثر بی انتهاست و کسی به کشف آن نمی رسد.

این راز نامکشوف، همان مقامات اهل بیت است، که انتهایی ندارد. کسی که می گوید هیچ چیز از غیب بر من پوشیده نیست این راز را نفهمیده و کسی که این را نفهیمده هیچ از مقامات اهل بیت نمی داند.

رسا ـ آیا این درست است که کسی بگوید من دیدم که امام علی شدم یا با رسول الله یکی شدم؟

این سخنان را اگر خوشبینانه ببینیم و نگوییم ادعاهای گزاف و فریب کاری است، باید عرض کنم که ناشی از ظرفیت محدود و مواجه شدن با یک تجربه عرفانی است. تجربه های عرفانی ظرفیت می خواهد اگر نداشته باشی درهم می شکنی و قاطی می کنی.

سیر و سلوک در نور الهی خیلی لطف و شفاف است. نوری در قلبت تجلی می کند، خودت را گم می کنی، نمی دانی نور چیست؟ من کیستم؟ خودت را با آن یکی می بینی و تا وقتی این پندار نادرست باقی باشد، نمی توانی نور بالاتر را دریابی. چون خودت را تعین بخشیدی، برای خودت مقامی قائل شدی. وقتی غلق به اصطلاح عرفانی فرونشست و از حالت محو به صحو آمدی، می فهمی که این نوری بود از انوار الهی و من سالکی هستم در راه، آن گاه آماده می شوی برای رفتن به سوی مرتبه بالاتر، به مرتبه بالاتر هم برسی همین می شود، فکر می کنی که به آخر راه رسیدی و این یافته همه چیز است. تا وقتی این طور باشد نمی توانی بروی.

سهروردی شعر جالبی در این باره دارد، می گوید:

رَقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ          فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ

فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح                   وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ

این شیشه و شرابی که در آن است هر دو شفاف و رقیق هستند، به طوری که امر مشتبه می شود گویا شراب هست و شیشه نیست، یا شیشه هست و شرابی در آن نیست.

کسی که با این انوار مواجه می شود و ظرفیت ندارد، گم می شود و فکر می کند به همه چیز رسیده ولی بعد می فهمد که این هم منزلی از منازل ومرحله ای از مراحل طریق است. خودش را با آنچه دیده یکی می پندارد و آن نور را همه چیز می بیند. اما بعد که آرام شد و انس گرفت، متوجه می شود که راه ادامه دارد.

حضرت علی(ع) بی نهایت است. کسی که نوری را می بیند و این نور به نظرش همه چیز است، کمال مطلق است، می پندارد همه ابواب به رویش باز شده، خودش را با ذوات مقدس اهل بیت یکی می بیند. اما اگر صبر کند و خوب شاگردی کند، و تسلیم استاد باشد، استاد راهنمایی اش می کند و زود می فهمد که دچار توهم شده است. و باید پیش رود. یکی از کارهای مهم اساتید عرفان همین بوده است، شاگردان را از کشف های خیالی پرهیز می دادند. اجازه نمی دادند در این باره گفتگو شود. مرحوم انصاری همدانی این طور بود. شاگردانش می گویند اگر هم کشفی برای ما روی می داد، مرحوم انصاری طوری برخورد کرده بودند که ما خجالت می کشیدیم. چه رسد به اینکه چیزی بگوییم. برای همین خیلی سریع از این مراحل رد می شدیم.

مرحوم آقای قاضی هم همین روش را داشتند، علامه طباطبایی می گوید، به ما تأکید می کردند که به کشف هایی که روی می دهد توجه نکنیم و سرگرم آن نشویم.

رسا ـ اگر نکته ای در پایان هست بفرمایید.

گفتن این که من به کجا رسیده ام، چه معنایی دارد، عرفا این کار را نمی کردند، تو اگر به جایی رسیده ای باید زندگی و رفتار و سخنانت نشان دهد، مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. بوی تعفن خودپسنی و خودفریبی و دغلکاری از این جملات که شما می پرسید، به مشام می رسد. کسی که شامۀ باطنی دارد، بوی گند زقوم را می شنود از این کلمات، در دهانی که این جمله را می گوید زقوم ریخته شده. صبر کنید تا در قیامت پرده ها برداشته شود، «فکشفنا عنک غطائک و بصرک الیوم حدید»، همه می بینید که باطن این اظهارات چیست. عذاب ها در قیامت متناسب رفتار دنیایی است. چون باطن همین رفتارهای دنیایی است. کسی که این را گفته جلوی همان افرادی که این اظهارات را شنیده اند، زقوم و غساق دوزخ را سرمی کشد. می بینند این ها را اولیای خدا، دیگران هم وقتی تبلی السرائر شد می بینند.

عارف که خودش را تبلیغ نمی کند، خدا تبلیغش را می کند

شما جوان ها را توصیه می کنم، دنبال کسی بروید که افراد با صلاحیت او را تأیید کرده اند، نه یک نفر حداقل چند نفر استاد اخلاق شناخته شده و باصلاحیت شهادت بدهند که او می تواند دستگیری کند. بعد مدتی با او همنشینی کنید، تا اطمینان حاصل کنید. در نهایت مؤید معنوی هم خوب است که پیش بیاید و دلگرم کند. اما نباید فقط به مورد آخر اکتفا کرد. خیلی از مدعیان دروغین می توانند با تسخیر جن و امور دیگر در خواب و بیداری ما تصرف کنند. ما در بیداری هم تحت تأثیر شیطان هستیم چه رسد به خواب، دعاها و آداب زیادی وارد شده که از خدا می خواهیم ما را در خواب از شر همزات شیطان حفظ کند. چون در خواب عقل به خوبی کار نمی کند، هر اضغاث و احلامی را واقعی می پنداریم. بعضی از ما در بیداری هم عقل مان خوب کار نمی کند و شیطان راحت بر ما مسلط می شود. خواب حجت نیست. اما اگر در جایی حجت اقامه شد، خواب و رویا موافق آن بود، می تواند به عنوان مؤید مورد استفاده باشد.

نکته آخر اینکه در سیر و سلوک دنبال معرفت و مقامات نباشید. دنبال هیچ چیز نباشید غیر از رضای خدا. اگر عرفان و سلوک و مکاشفات و رسیدن به هر چیز برای تان موضوعیت پیدا کرد به قول ابن سینا مشرک شده اید. او در نمط نهم اشارات می گوید: «من آثر العرفان لالعرفان فقد قال بالثانی» کسی که عرفان را برای عرفان بخواهد نه برای خدا به دومی قائل شده و شریک برای خدا قرار داده است. امام در نامه به حاج احمدآقا نوشته اند «دست و پا برای به دست آوردن مقام هر چه باشد – چه مقام معنوی و چه مادی – مزن به عذر آنکه می خواهم به معارف الهی نزدیک شوم یا خدمت به عبادالله نمایم: که توجه به آن از شیطان است چه رسد که کوشش برای به دست آوردن آن.» این نکته بسیار مهم است و اگر بتوانی در سیر و سلوک این را رعایت کنید بسیار سبک بار و سبک بال خواهید شد. فقط تسلیم خدا بودن ، خدا اگر خواست شما را در پایین ترین درجات اولیائش جا دهد، تسلیم و راضی باشید. اگر هم بالاترین درجات را به شما داد، باز هم تسلیم خدا باشید و به آن مقام و درجه توجه نکنید.

رسا ـ با سپاس از حضرت عالی که وقت ارزشمندتان را در اختیار خبرگزاری رسا قرار داده اید./918/گ۴۰۱/س

منابع

[1].  از تو درخواست مى‌کنم به حق آن نامت که در میان گنجینه‌اى از گنجینه‌هاى توست، نامى که در علم غیب نزد خود خاص خویش نمودى، نامى که هیچ‌یک از آفریدگانت بر آن آگاه نشد

[2].  درخواست میکنم ترا به مواضع انعقاد عزّت از عرش تو و به منتهاى شفقت از کتاب تو و به هر نامى که آن از براى تو است که به آن خود را نامیده‏اى یا آن را در علم پنهان نزد خود اختیار کرده ‏اى.

ارسال نظرات